داستانک: وجود خدا
وجود خدا

دانشجویی به استادش گفت:

استاد اگر شما خدا را به من نشان بدهید عبادتش می کنم و تا وقتی خدا را نبینم ان را عبادت نمی کنم.

استاد به انتهای کلاس رفت و به ان دانشجو گفت : ایا مرا می بینی؟

دانشجو پاسخ داد : نه استاد ! وقتی پشت من به شما باشد مسلما شما را نمی بینم.

استاد کنار او رفت و نگاهی به او کرد و گفت : تا وقتی به خدا پشت کرده باشی او را نخواهی دید !



:: موضوعات مرتبط: داستانک , ,
|
امتیاز مطلب : 29
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : پنج شنبه 21 آذر 1392



:: موضوعات مرتبط: مطالب زیبا , ,
|
امتیاز مطلب : 19
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : پنج شنبه 21 آذر 1392
بهلول و قصری در بهشت



بهلول هر وقت دلش می گرفت به کنار رودخانه می آمد. در ساحل می نشست به آب نگاه می کرد.

پاکی و طراوت آب، غصه هایش را می شست. اگر بیکار بود همانجا می نشست و مثل بچه ها گِل بازی می کرد.

آن روز هم داشت با گِل های کنار رودخانه، خانه می ساخت.

جلوی خانه باغچه ایی درست کرد و توی باغچه چند ساقه علف و گُل صحرایی گذاشت.

ناگهان صدای پایی شنید برگشت و نگاه کرد. زبیده خاتون (همسر خلیفه)

با یکی از خدمتکارانش به طرف او آمد. به کارش ادامه داد. همسر خلیفه بالای سرش ایستاد و گفت:

- بهلول، چه می سازی؟

بهلول با لحنی جدی گفت:

- بهشت می سازم.

همسر هارون که می دانست بهلول شوخی می کند، گفت:

- آن را می فروشی؟!

بهلول گفت:

- می فروشم.

- قیمت آن چند دینار است؟

- صد دینار.


زبیده خاتون گفت:


- من آن را می خرم.


بهلول صد دینار را گرفت و گفت:


- این بهشت مال تو، قباله آن را بعد می نویسم و به تو می دهم.

زبیده خاتون لبخندی زد و رفت.

بهلول، سکه ها را گرفت و به طرف شهر رفت. بین راه به هر فقیری رسید یک سکه به او داد. وقتی تمام دینارها را صدقه داد، با خیال راحت به خانه برگشت.

زبیده خاتون همان شب، در خواب، وارد باغ بزرگ و زیبایی شد. در میان باغ، قصرهایی دید که با جواهرات هفت رنگ تزئین شده بود. گلهای باغ، عطر عجیبی داشتند. زیر هر درخت چند کنیز زیبا، آماده به خدمت ایستاده بودند. یکی از کنیزها، ورقی طلایی رنگ به زبیده خاتون داد و گفت:

- این قباله همان بهشتی است که از بهلول خریده ای.

وقتی زبیده از خواب بیدار شد از خوشحالی ماجرای بهشت خریدن و خوابی را که دیده بود برای هارون تعریف کرد.

صبح زود، هارون یکی از خدمتکارانش را به دنبال بهلول فرستاد. وقتی بهلول به قصر آمد، هارون به او خوش آمد گفت و با مهربانی و گرمی از او استقبال کرد. بعد صد دینار به بهلول داد و گفت:

- یکی از همان بهشت هایی را که به زبیده فروختی به من هم بفروش.

بهلول، سکه ها را به هارون پس داد و گفت:


- به تو نمی فروشم.


هارون گفت:


- اگر مبلغ بیشتری می خواهی، حاضرم بدهم.


بهلول گفت:


- اگر هزار دینار هم بدهی، نمی فروشم.


هارون ناراحت شد و پرسید:


- چرا؟


بهلول گفت:

- زبیده خاتون، آن بهشت را ندیده خرید، اما تو می دانی و می خواهی بخری، من به تو نمی فروشم!



:: موضوعات مرتبط: عارفانه , , ,
|
امتیاز مطلب : 39
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : پنج شنبه 21 آذر 1392
سلام بر حضرت عزراییل
سلام بر حضرت عزراییل

 بچه های نازم...
همسایه ای داشتیم که همیشه توی کلاسهای قرآن که خاله معصومه توی ماه رمضان برگزار میکرد میگفت برای حضرت عزراییل هم صلوات بفرستید و همیشه میگفت به حضرت عزراییل هر روزسلام و صلوات میدهد

من حتی از فکرش هم تنم می لرزید....

تا اینکه شنیدم وقت مردن هنگام وضو گرفتن از دنیا رفت

دختر این خانم که طاهره نام داشت نقل میکنه که حتی مسح سرش هنوز خیس بود

سلام و صلوات بر ملک الموت خدا مامور خدا

ما را هم دوستان خودت قرار بده چون خودت به حضرت ابراهیم فرمودی جان دوستانت را به بدی نمیگیری

برای شادی روح این خانم که درس به این بزرگی به ما داده است صلواتی نثار فرمایید

اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم
 
میدونید گل های من....
یکی از آرزوهایم این است که یکروزی بتونم مولایم علی علیه السلام و خاندانش را به عالم و آدم بیشتر بشناسونم
دوست دارم ماه رمضانها کلاس قرآن و شب احیا خونه خودمون بگیرم
 
محرم و صفر ها کا خونه ام را وقف کارای امام حسین علیه السلام کنم و روضه و نذری و ....
 
امیر علی خودم.....
میدونی چرا اسمت را امیر علی گذاشتم؟
بخاطر عشقم به مولا علی و علیه السلام
هروقت شیر بهت میدادم یاد مولایم که می افتادم توی گوش یواش میگفتم که علی را به عالم بشناسون
دوست دارم یک محقق بزرگ بشی و یک سخنران مذهبی تا به حرفهایت دنیا را بلرزانی
دیگه اگه کسی مسلمان میشه سنی نشه
 دوست دارم بزرگترین فیلسوف دنیا را به دنیا بشناسونی مولایم علی علیه السلام
منو به آرزوم میرسونی؟؟؟
 
دختر نازم فاطمه خانم....
 
تو اولین شکوفه طندگی منو بابایی هستی
وجو تو شادی را به خونه ما آورد
 
عزیز دلم ....
 
دوست دارم دختر نجیب و با عفت باشی
میدونی در زمانه ای زندگی میکنیم که جای ارزش و نا ارزش عوض شده اما ارزشها را بشناس
هر کاری میخوای بکن ولی یادت نره خدا همه جا تورو میبینه
اینترنت برو پارک برو سینما برو مسافرت خارج از کشور برو فیلم و سریال ببین کتاب بخون موبایل داشته باش و...
 
اما عزیز دلم
اینو بدون....
نکنه نگاهت به نامحرم بیفته
نکنه به نامحرم حرفی پیامی اشاره ای ایمیلی و ... بزنی میدونی عزیزم
به ازای هر خنده ای که با نا محرم بکنی و او را بخندانی در عالم برزخ گرفتار میشی
آیا لحظه ای خنده و شوخی با نا محرم ارزشش را دارد نفسک مامان
 
با خدا باش پادشاهی کن بی خدا باش هرچه خواهی کن
 
من از 6 سالگی قبل از اینکه مدرسه بروم خوندن و نوشتن بلد بودم و همیشه کتاب و مجله و.... میخوندم
از بچگی هر هفته کیهان بچه و بعدها که بزرگتر شدم سروش کودکان میخواندم . این شروع کار ا بود
میدونی توی دانشگاه که بودم اسم خودم را گذاشته بودم کتابخانه تا یادم بماند کتاب خوندن کار درسهایم فراموش نشود و به قولم هم عمل کردم
من تمام چیزهایی خوب را از کتابهای خوب یاد گرفتم
 
از شما دوتا فسقلی ها هم میخوام کتابهای مفید یادتون نره
از دید من کتابهایی که زندگی پیامبران و امامان و عارفان و احادیث و قرآنی هستند مفید هستند
حالا ان شالله عمری باشه براتون نام کتابهای مفیدی که خودم هم اونا رو خوندم و  دوست دارم را براتون مینویسم
 
 
 
 


:: موضوعات مرتبط: , ,
|
امتیاز مطلب : 35
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : پنج شنبه 21 آذر 1392


|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : پنج شنبه 21 آذر 1392
یک لیوان شیر

یک لیوان شیر

پسر فقیری که از راه فروش خرت و پرت در محلات شهر، خرج تحصیل خود را بدست میآورد یک روز به شدت دچار تنگدستی شد. او فقط یک سکه ناقابل در جیب داشت. در حالی که گرسنگی سخت به او فشار میاورد، تصمیم گرفت از خانه ای تقاضای غذا کند. با این حال وقتی دختر جوانی در را به رویش گشود، دستپاچه شد و به جای غذا یک لیوان آب خواست. دختر جوان احساس کرد که او بسیار گرسنه است. برایش یک لیوان شیر بسیار بزرگ آورد. پسرک شیر را سر کشیده و آهسته گفت: چقدر باید به شما بپردازم؟ دختر جوان گفت: هیچ. مادرمان به ما یاد داده در قبال کار نیکی که برای دیگران انجام می دهیم چیزی دریافت نکنیم. پسرک در مقابل گفت: از صمیم قلب از شما تشکر می کنم. پسرک که هاروارد کلی نام داشت، پس از ترک خانه نه تنها از نظر جسمی خود را قویتر حس می کرد، بلکه ایمانش به خداوند و انسانهای نیکوکار نیز بیشتر شد. تا پیش از این او آماده شده بود دست از تحصیل بکشد. سالها بعد... زن جوانی به بیماری مهلکی گرفتار شد. پزشکان از درمان وی عاجز شدند. او به شهر بزرگتری منتقل شد. دکتر هاروارد کلی برای مشاوره در مورد وضعیت این زن فراخوانده شد. وقتی او نام شهری که زن جوان از آنجا آمده بود شنید، برق عجیبی در چشمانش نمایان شد. او بلافاصله بیمار را شناخت. مصمم به اتاقش بازگشت و با خود عهد کرد هر چه در توان دارد، برای نجات زندگی وی بکار گیرد. مبارزه آنها بعد از کشمکش طولانی با بیماری به پیروزی رسید. روز ترخیص بیمار فرا رسید. زن با ترس و لرز صورتحساب را گشود. او اطمینان داشت تا پایان عمر باید برای پرداخت صورتحساب کار کند. نگاهی به صورتحساب انداخت. جمله ای به چشمش خورد: همه مخارج با یک لیوان شیر پرداخته شده است. امضا دکتر هاروارد کلی زن مات و مبهوت مانده بود. به یاد آنروز افتاد. پسرکی برای یک لیوان آب در خانه را به صدا در آورده بود و او در عوض برایش یک لیوان شیر آورد. اشک از چشمان زن سرازیر شد. فقط توانست بگوید: خدایا شکر...



:: موضوعات مرتبط: داستانک , ,
|
امتیاز مطلب : 26
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : پنج شنبه 21 آذر 1392
شعر سلام

سلام سلام بچه ها



سلام آهای بزرگترا



سلام یعنی سلامتی



سلام یعنی نام خدا



هر كسی كه سلام بده



هفتاد تا ثواب می دن



حتی اگر كسی نبود



فرشته ها جواب می دن



:: موضوعات مرتبط: شعر های کودکانه , ,
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : سه شنبه 19 آذر 1392
بچه شیعه

من بچه شیعه هستم خدا را می پرستم



خدای پاک و دانا مهربان و توانا



پیامبرم محمد که با او قرآن امد



دین را به ما رسانده او ما را شیعه خوانده



دخترا و زهرا بود فاطمه کبری بود



فدای دین شد جانش لعنت به دشمنانش



در روز عید غدیر بر ما علی شد امیر



امیر مومنین است امام اولین است



امام دوم ما بخشنده بود و تنها



نام ایشان حسن بود صبور و خوش سخن بود



حسین که شاه دین است امام سومین است



شهید کربلا شد تربت او شفا شد



وقتی که آب می خورم بر او سلام می کنم



چهارم امام سجاد به ما دعاها یاد داد



هریک از ان دعا ها پر معنا است و زیبا



پنجم امام باقر که علم از او شد ظاهر



شاگردها تربیت کرد اسلام را تقویت کرد



ششم امام جعفر برای شیعه رهبر



صادق و راستگو بود خدا هم یار او بود



هفتم امام کاظم صبور بود و عالم



اگر چه در زندان بود معلم جهان بود



امام هشتم ما امام رضای والا



امید شیعیان است چقدر مهربان است



نهم امام جواد رحمت حق بر او باد



کریم و بخشنده بود ماه درخشنده بود



دهم امام نقی پاک دل و متقی



هادی راه دین بود یاور مومنین بود



یازدهم عسکری از همه عیبها بری



در خانه بود زندانی شهید شد در جوانی



یازده امام معصوم شهید شدند چه مظلوم



ولی به امر خدا امام آخر ما



از چشم مردم بد غایب شد و نیامد



هزار و چندین ساله شیعه در انتظاره



بالاخره یه روزی می شه وقت پیروزی



مهدی ظهور می کنه دشمن رو دور می کنه



جهان می شه پر از گل نرگس و یاس و سنبل



ما بچه های شیعه دعا کنیم همیشه



با هم بگیم: خدایا بیار امام ما را



:: موضوعات مرتبط: شعر های کودکانه , ,
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : سه شنبه 19 آذر 1392
داستانک: اسکناس

داستانک: اسکناس

سخنران در حالی که یک بیست دلاری را بالای دست برده بود، از افراد حاضر در سمینار پرسید: چه کسی این ۲۰ دلار را می‌خواهد؟ دست‌ها همه بالا رفت، او گفت: قصد دارم این اسکناس را به یکی از شما بدهم؛ اما اول اجازه بدهید کارم را انجام دهم.

سخنران ۲۰ دلاری را مچاله کرد و دوباره پرسید: هنوز کسی هست که این اسکناس را بخواهد؟ دست‌ها همچنان بالا بود..

او گفت: خب اگر این کار را بکنم، چه می‌کنید؟

سپس اسکناس را به زمین انداخت و آن را زیر پایش لگد کرد. او ۲۰ دلاری مچاله و کثیف را، از روی زمین برداشت و گفت : کسی هنوز این را می‌خواهد؟ دست‌ها باز هم بالا بود.

سخنران گفت: دوستان من، شما همگی درس ارزشمندی را فرا گرفتید، در واقع چه اهمیتی دارد که من با این ۲۰ دلاری چه کار کردم؛ مهم این است که شما هنوز آن را می‌خواهید. چون ارزش آن کم نشده است، این اسکناس هنوز ۲۰ دلار می‌ارزد.

خیلی وقت‌ها در زندگی به خاطر شرایطی که پیش می‌آید، زمین می‌خوریم، مچاله و کثیف می‌شویم، احساس می‌کنیم که بی‌ارزش شدیم، اما اصلاً مهم نیست که چه اتفاقی افتاده و چه اتفاقی خواهد افتاد! شما هرگز ارزش خود را از دست نخواهید داد؛ کثیف یا تمیز، مچاله یا تاخورده، هنوز برای کسانی که شما را دوست دارند ارزشمند هستید.



:: موضوعات مرتبط: داستانک , ,
|
امتیاز مطلب : 54
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : شنبه 16 آذر 1392
داستانک: جوجه عقاب

داستانک: جوجه عقاب

داستان او در باره لانه عقابی است که با چهار تخم در آن بر قلّه کوهی قرار گرفته بود. یک روز زلزله‌ای کوه را به لرزه در آورد و یکی‌ از تخم‌ها از دامنه کوه به پایین غلتید. بر حسب اتفاق آن تخم به مزرعه‌ای رسید که پر از مرغ و خروس بود. مرغ و خروس‌ها می‌‌دانستند که باید از این تخم مراقبت کنند و بالاخره مرغ پیری داوطلب شد تا روی تخم بنشیند‌ و آن را گرم نگه دارد تا جوجه به دنیا بیاید.

یک روز تخم شکست و جوجه عقاب از آن بیرون آمد. جوجه عقاب مانند سایر جوجه‌ها پرورش یافت و طولی نکشید که جوجه عقاب باور کرد که چیزی جز یک جوجه خروس نیست. او زندگی‌ و خانواده ش را دوست داشت اما چیزی از درون او فریاد می‌‌زد که تو بیش از این هستی‌. تا یک روز که داشت در مزرعه بازی می‌‌کرد متوجه چند عقاب شد که در آسمان اوج گرفته و در حال پرواز بودند. عقاب آهی کشید و گفت:‌ای کاش من هم می‌‌توانستم مانند آنها پرواز کنم. مرغ و خروس‌های اطراف او شروع به خندیدن کردند و گفتند: تو یک خروسی و یک خروس هرگز قادر به پریدن نخواهد بود. اما عقاب همچنان به خانواده واقعی اش که در آسمان پرواز می‌‌کردند خیره شده بود و در آرزوی پرواز به سر می‌‌برد. اما هر موقع که عقاب از آرزویش سخن می‌‌گفت به او گفته می‌‌شد که رویای تو به حقیقت نمی‌‌پیوندد و عقاب هم کم کم به این امر باور کرد.

پس از مدتی‌ او دیگر به پرواز نیاندیشید و مانند

یک خروس به زندگی‌ ادامه داد و پس از سالها زندگی‌ خروسی در گذشت.

نتیجه‌ای که میشود از این داستان گرفت این است که تو همانی که می‌‌اندیشی‌، بنابر این اگر فکر می‌‌کنی‌ که یک عقابی، به دنبال اهداف و خواسته‌های خود برو و به یاوه گویها ی مرغ و خروس‌های اطراف خود فکر نکن.

در حقیقت قدرتی‌ که اندیشه‌های ما را کنترل می‌‌کند می‌‌تواند سرنوشت ما را رقم بزند. بنابراین ما در برابر اعمال و کردار خود مسول هستیم.

همانطوریکه یک گیاه از بذری که کاشته شده بوجود می‌‌آید، شخصیت و اعمال انسان هم از تخم اندیشه ایست که در سر خود کاشته است.

تا زمانی‌ که ما در این فکر به سر می‌‌بریم که موجوداتی هستیم که عوامل خارجی‌ سر نوشت ما را رقم می‌‌زنند، برای در دست گرفتن سر نوشت خود محکوم به شکست خواهیم بود.

بر عکس اگر سعی‌ و کوشش کنیم تا اندیشه‌های منفی‌ را شناسایی کرده و از خود بزداییم، زندگی‌ ما در مسیر یک تغییر و تحول واقعی‌ قرار خواهد گرفت.

اندیشه‌های ما یا در زندان یأس و نومیدی و منفی‌ بافی‌ قرار دارد، یا در فضای باز نواندیشی‌ و خوش بینی‌. اگر میخواهی‌ به خواسته‌ها و آرزوهای خود برسی، باید راه دوم را انتخاب کنی‌. این تفکر شما است که آینده شما را تعیین می‌‌کند. فکر خود را عوض کن، زندگی ات عوض خواهد شد.

گو اینکه همیشه نخواهیم توانست از وارد شدن اندیشهای منفی‌ به مغز خود جلوگیری سازیم، ولی‌ می‌‌توانیم تصمیم بگیریم که آیا آنها را تغذیه کرده و در خود رشد بدهیم و یا آنها را از سر خود بیرون برانیم.

اصولاً زندگی‌ یعنی‌ اندیشه و روزی که نیندیشیم دیگر زندگی‌ نمی‌کنیم و فقط زنده هستیم. اگر بتوانیم اندیشه‌های خود را کنترل کنیم، می‌‌توانیم جهت زندگی‌ خود را آنطوری که خواست ما است تعین کنیم. این همان طرز فکر ما است که شادمانی و یا پریشانی و در ماندگی را برای ما به ارمغان خواهد آورد.

زندگی‌ روزانه تشکیل شده از اندیشه‌های مربوط به مسئولیت در قبال کار حرفه ای، کار اجتماعی، روابط خانوادگی و غیره...

این اندیشه‌ها در درون درهای بسته مغز ما جای دارند و و هیچ چیز نمیتواند در آن وارد یا خارج شده اگر با اجازه ما نباشد.

این شما هستید که کلید درب اندیشهای خود را در دست دارید و می‌‌توانید درب آن را به میل خود باز یا ببندید.

بنابرا ین در‌ها را به روی اندیشهای زیبا باز کنید

تا برایتان زیبایی به ارمغان آورد.



:: موضوعات مرتبط: داستانک , ,
|
امتیاز مطلب : 54
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : شنبه 16 آذر 1392
داستانک:دنیا

داستانک:دنیا

 

یه روز یه باباهه داشته روزنامه می خونده

بچه اش میاد میگه بابا با هم بازی کنیم؟

باباهه که حوصله نداشته

یه تیکه از روزنامه که نقشه دنیا روش بوده رو تیکه تیکه می کنه

میده به بچه می گه فکر کن پازله درستش کن

چند دقیقه بعد بچه درستش می کنه مییاردش

باباهه می گه توکه نقشه ی دنیارو بلد نیستی چطور درستش کردی ؟

بچه می گه من ادمای پشت صفحه رو درست کردم

اگه ادما درست بشن دنیا هم درست میشه



:: موضوعات مرتبط: داستانک , ,
|
امتیاز مطلب : 40
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : جمعه 15 آذر 1392
داستانک: شیرینی

داستانک: شیرینی

یک پسر و دختر کوچولو با هم باز یمیکردند

و دختر کوچولو چندتایی شیرینی با خودش داشت. پسر کوچولو به دختر کوچولو گفت :
من همه تیله هامو بهت میدم؛ تو همه شیرینی هاتو به من بده.
دختر کوچولو قبول کرد.
پسر کوچولو بزرگ ترین و قشنگ ترین تیله رو یواشکی واسه خودش گذاشت کنار
و بقیه رو به دختر کوچولو داد. اما دختر کوچولو همون جوری که قول داده بود،
تمام شیرینی هاشو به پسرک داد.
همون شب دختر کوچولو با آرامش تمام خوابید و خوابش برد. ولی پسر کوچولو
نمی تونست بخوابه؛ چون به این فکر می کرد که همون طوری که خودش
بهترین تیله هاشو یواشکی پنهان کرده ، شاید دختر کوچولو هم مثل اون
یه خورده از شیرینی هاشو قایم کرده و همه شیرینی ها رو بهش نداده.
عذاب وجدان همیشه مال كسی است كه صادق نیست.

آرامش مال كسی است كه صادق است .

لذت دنیا مال كسی نیست كه با آدم صادق زندگی می كند.

آرامش دنیا مال اون كسی است كه با وجدان صادق زندگی می كند.



:: موضوعات مرتبط: داستانک , ,
|
امتیاز مطلب : 40
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : جمعه 15 آذر 1392
داستانک:پاره آجر

روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران‌‌قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی می‌گذشت.
ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان، یک پسربچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد. پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد. مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است. به طرف پسرک رفت تا او را به سختی تنبیه کند..
پسرک گریان، با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو، جایی که برادر فلجش از روی صندلی چرخدار به زمین افتاده بود جلب کند.
پسرک گفت : "اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور می کند، هر چه منتظر ایستادم و از رانندگان کمک خواستم، کسی توجه نکرد. برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش به زمین افتاده و من زور کافی برای بلند کردنش ندارم برای اینکه شما را متوقف کنم، ناچار شدم از این پاره آجر استفاده کنم."
مرد متاثر شد و به فکر فرو رفت. برادر پسرک را روی صندلی‌اش نشاند، سوار ماشینش شد و به راه افتاد.
در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنید که دیگران مجبور شوند برای جلب توجه شما، پاره آجر به طرفتان پرتاب کنند!
خدا در روح ما زمزمه می کند و با قلب ما حرف می زند؛ اما بعضی اوقات زمانی که ما وقت نداریم گوش کنیم، او مجبور می شود پاره آجری به سمت ما پرتاب کند.



:: موضوعات مرتبط: داستانک , ,
|
امتیاز مطلب : 35
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : پنج شنبه 14 آذر 1392
اعجاز علمی قرآن
اعجاز علمی قرآن دانشمند آمریکایی را مسلمان کرد

اعجاز علمی قرآن دانشمند آمریکایی را مسلمان کرد

به گزارش مهرورزی : چندی پیش تیمی از دانشمندان آمریکایی دریافتند که برخی از گیاهان استوایی فرکانس هایی مافوق صوت از خود صادر می کنند که به وسیله دستگاه های پیشرفته علمی ثبت شده است.

دانشمندان حدود سه سال به تحقیق ومطالعه این وضعیت حیرت آور پرداختند و سرانجام دریافتند که این پالس های مافوق صوت به الکتریسته نوری تبدیل شده و بیش از صدمرتبه در ثانیه تکرار می شوند.

یک تیم آمریکایی این آزمایش را در برابر یک گروه علمی در انگلیس انجام دادند که در بین این گروه، یک دانشمند مسلمان هندی الاصل نیز قرار داشت. بعد از ۵ روز آزمایش، گروه انگلیسی از این مساله بسیار شگفت زده شدند ولی دانشمند مسلمان انگلیسی گفت: مامسلمانان این مساله را در ۱۴۰۰ سال پیش تفسیر کرده ایم. دانشمندان از این سخن وی بسیار حیرت زده شدند و اصرار کردند که آن را برایشان شرح دهد.



:: موضوعات مرتبط: عارفانه , معجزات قرآن کریم , ,
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
:: ادامه مطلب
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : چهار شنبه 13 آذر 1392
کتاب اخلاق

به آیت الله بهجت(ره) گفتند:

کتابی درزمینه اخلاق معرفی کنید

فرمودند: لازم نیست یک کتاب باشد یک کلمه کافیست که بدانی

"خدا می بیند "



:: موضوعات مرتبط: عارفانه , , ,
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : سه شنبه 12 آذر 1392
رفتار با کودک در جمع

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

اخبار،سرگرمی,آشپزی,مد,روانشناسی,اینترنت

ra4-1966

 

 

وقتی قرار است کودکتان با دیگران، دوستان و خانواده‌اش در یک بازی دسته جمعی شرکت کند بهتر است در مورد این موضوعات و اتفاقات اجتناب ناپذیر با کودک و همسرتان و پدر و مادرهای دیگر به توافق برسید:

 

ـ جدایی

ـ رفتارهای ناپسند

ـ پرخاشگری

ـ تصاحب اسباب بازی‌ها

 

اگر پدر و مادر دراین موضوعات باهم به توافق برسند زمانی که مساله یا شرایط خاصی پیش بیاید می‌توانند به راحتی از یکدیگر حمایت کنند. تصمیم گرفتند وقتی کودک در بین بازی عصبانی می‌شود، با دیگران دعوا می‌کند، گریه زاری راه می‌اندازد و پرخاشگری می‌کند بسیار سخت است. بیشتر پدر و مادرها در این شرایط یکدیگر را مقصر می‌دانند و اصلا به این موضوع فکر نمی‌کنند که به جای پیدا کردن مقصر راهی برای خروج از بحران بیابند. اتحاد و توافق پدر و مادر و بزرگترها مانع ایجاد تنش‌های بیشتر می‌شود. این پیشنهادها برای یافتن بهترین توافقات و روش تصمیم گیری و حمایت مفید هستند.

 

جدایی

اتفاقاتی مثل اینکه پدر یا مادر برای چند لحظه اتاق را ترک کند تا به تلفن پاسخ بدهد، رفتن به حمام یا بیرون رفتن از خانه بسیار پیش می‌آیند. پدر و مادر باید به کودک بگویند چه می‌کنند و چرا او را تنها می‌گذارند.

 

پدر و مادر باید به کودک از همان دوران نوزادی دلایل جدایی را توضیح بدهند. کودک باید بداند پدر یا مادر چرا او را حتی برای چند لحظه تنها گذاشته و رفته است. او نیاز دارد متوجه اتفاقاتی که می‌افتد، باشد.

 

به کودک بگویید کجا می‌روید، کی می‌روید و چه زمانی بر می‌گردید. اگر کودک ناراحت و بی قرار می‌شود شما باید به او اطمینان بدهید که هرگز او را تنها رها نمی‌کنید. به کودک اطمینان بدهید که کسی که مراقبش است دوستش دارد و شبیه پدر و مادرش است.

 

این روش به کودک کمک می‌کند تا اطلاعاتی را که برای شناخت محیط اطرافش نیاز دارد را کسب کند. حتی نوزازدان هم نیاز دارند تا با آنها حرف بزنید. آنها خیلی زودتر از آنچه که ما متوجه شویم حرف هایمان را می‌فهمند. اینکه به کودک بگویید او را تنها می‌گذارید، احساس احترام را در کودک تقویت می‌کنید. حرف زدن، به کودک احساس گرمی، نزدیکی و امنیت را برای بیان عمیق ترین احساسات بدون ترس از تایید نشدن ویا نادیده گرفتن توسط بزرگسالان می‌دهد. اگر کودک گریه کرد نباید نگران باشید، او احساساتش را با گریه نشان می‌دهد، او یاد می‌گیرد تا احساس علاقه و دوستی را بیان کند و بعد از مدتی کودک یاد می‌گیرد ترس از تنهایی و جدایی را کنار بگذارد.

 

حالا فرض کنید که می‌خواهید کودک را در جمع دوستانش تنها بگذارید. باید به او بگویید که کجا می‌روید کی برمی گردید. باید به او اطمینان بدهید که او در محیطی مطمئن و آرام قرار دارد و حتی اگر شما نباشید می‌تواند نیازها و درخواست‌هایش را از دیگران بخواهد و آنها از او مراقبت می‌کنند.

 

باهمسرتان در این مورد به توافق برسید. اگر کودک از تنهایی و دوری شما گریه کرد هر دو باید آماده پاسخگویی به کودک باشید. یکی از شما نباید به دیگری انتقاد کند که چرا خانه نبودی؟ چرا کودک را تنها گذاشتی و یا چرا به بچه توضیح می‌دهی که قرار است چه کنیم.

 

رفتارهای پرخاشگرانه

مواردی مثل هل دادن یا کتک زدن بچه‌های دیگر، بوسیدن یا بغل کردن از روی زور و اجبار رفتارهای پرخاشگرانه هستند.

 

کودکان نمی‌خواهند واقعا به دیگران آسیبی بزنند. جر زدن در بازی، هل دادن یا زدن خواسته و هدف کودکان نیست. زمانی که کودک بترسد یا عصبی و پریشان شود ممکن است با رفتارهای پرخاشگرانه واکنش نشان بدهد. پیش از اینکه کودک بخواهد و یا بتواند به کسی آسیبی بزند دخالت کنید و سعی کنید کودک را آرام کنید. کنترل کودک به شما کمک می‌کند تا جلوی رفتارهای پرخاشگرانه را به راحتی بگیرید. به جای اینکه او را شرمنده کنید یا مقصر بدانید می‌توانید او را به آغوش بگیرید و آرامش کنید.

 

فرض کنید همه بچه‌های فامیل دور هم جمع شده اند و بازی می‌کنند. بعد از یک یا دوبار بازی دسته جمعی به راحتی می‌توانید تشخیص بدهید که کدام بچه بیشتر رفتار پرخاشگرانه دارد و بازی را بهم می‌زند و دیگران را اذیت می‌کند. ابتدا باید یادتان باشد که یکی از والدین را مسئول مراقبت از کودکان بگذارید. بچه‌ها نباید هرگز تنها رها بشوند. در قدم بعدی باید کودکی که رفتار پرخاشگرانه دارد را کنترل کنید. او را آرام نگه دارید و اجازه ندهید در بازی بچه‌ها تنش و درگیری ایجاد بشود. این مراقبت‌های فوری و هوشمندانه به مرور به بچه‌ها کمک می‌کند تا روش درست بازی را یاد بگیرند و بدون ایجاد درگیری و با صمیمیت و دوستی باهم بازی کنند.

 

وقتی کودک ناآرام و پرخاشگر را آرام کردید سعی کنید با او ارتباط برقرار کنید. به چشم‌های کودک نگاه کنید و او را به آغوش بگیرید. «من نمی‌ذارم کسی اذیتت کنه دختر کوچولو»، «خیلی دوستت دارم عزیزم» این جمله‌ها را به آرامی بگویید. اگر کودک پدر و مادر خودش را خواست او را پیش پدر و مادرش ببرید. اگر پدر و مادر آنجا نیستند شما سعی کنید شنونده حرف‌ها و احساساتش باشید. مانع گریه کودک نشوید. این کار کمی از فشار عصبی و بی قراری کودک کم می‌کند.

 

پدر و مادر نباید هرگز جانب یک نفر را بگیرند و کودکی که خشونت می‌کند را تحقیر کنند. اگر دعوا و پرخاش بین خواهر و برادر است شما حق ندارید دیگری را به شدت بکوبید و یا یارکشی کنید. مثلا نباید پدر جانب دختر و مادر جانب پسر را بگیرد. هر دو باید متحد باشید حتی اگر در آن لحظه خاص مخالف عملکرد یکدیگر باشید.

 

انزواطلبی

رفتارهایی مثل کناره گیری از گروه و دوستان، تنها بازی کردن و ترس از برقراری ارتباط با دیگران انزوا طلبی کودک را نشان می‌دهند.پدر و مادر باید تلاش کنند تا کودک را وادار به برقراری ارتباط کنند. پیشنهادهایی خلاقانه برای دوست پیدا کردن و بازی کردن به کودک بدهید و سپس اجازه بدهید خودش انتخاب کند به چه روشی با دوستانش رابطه برقرار کند.

 

کودکان از اینکه در جمع‌های دوستانه پذیرفته نشوند می‌ترسند. ممکن است کودک‌تان به جمعی وارد شود و با شوق به سوی کودکان دیگر برود اما بعد از مدتی شروع به گریه کردن بکند. اجازه بدهید کودک با این ترس غلبه کند. کمک کنید تا با شجاعت و اعتماد به نفس وارد ارتباط‌های جدیدی بشود. ارتباط و صمیمیت خودتان را با کودک حفظ کنید. به او اطمینان بدهید که شما در کنارش هستید و از او مراقبت می‌کنید سپس او را به جمع دوستان ببرید و از او بخواهید راهکارهایی که به او داده اید را عملی کند.

 

تصاحب اسباب بازی ها

بسیار عادی است که کودکی اسباب بازی‌های دیگران را تصاحب کند و یا نوبت بازی را رعایت نکند. بزرگتر‌ها می‌توانند بدون دخالت مستقیم مشکل را به راحتی حل کنند. به کودک پیشنهاد بدهید تا با اسباب بازی دوستش برای مدت محدودی بازی کند. با مهربانی از دوستش بخواهید تا عروسک را به دوستش قرض بدهد. از کودک بپرسید چرا دوست دارد با آن اسباب بازی خاص بازی کند. به کودک بگویید«از این اسباب بازی خوشت اومده؟باید از دوستت اجازه بگیریم تا باهاش بازی کنی»«اجازه بده دوستت از این اسباب بازی استفاده کنه. اون عروسکت رو نمی‌بره فقط می‌خواد باهاش بازی کنه»، «اگه هر دو باهم بازی کنین بیشتر بهتون خوش می‌گذره»، «منم کنارت منتظرمی مونم تا نوبت تو بشه».

 

یادتان باشد هیچ وقت چیزی را که برای خود کودک است با زور از او نگیرید. او همین شیوه را با دوستانش ادامه می‌دهد. گاهی قاپیدن اسباب بازی‌ها بدون دلیل است و کودک اصلا نمی‌داند چرا اینکار را می‌کند.

 

اگر کودک را عادت داده باشید تا خواسته هایش را با التماس محقق کند او برای رسیدن به نیازها و درخواست هایش از شیوه گریه و زاری استفاده می‌کند. به همین ترتیب او در بازی‌های جمعی نمی‌تواند خواسته هایش را بیان کند و آنقدر صبر می‌کند تا اشک هایش برای یک عروسک یا ماشین سرازیر شوند. اگر کودک فرصت و اجازه بیان خواسته‌ها و نیازهایش را داشته باشد با دوستانش نیز همینطور رفتار می‌کند. او نه تلاش می‌کند دیگران را مجبور به التماس کردن کند و نه خودش از بیان خواسته هایش می‌هراسد.

 منبع: اطلاعات/سلامت نیوز



:: موضوعات مرتبط: کودکانه , ,
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : سه شنبه 12 آذر 1392
جواب خدا

مامان دیروز می گفت :

من اصلا خوشم نمیاد که یکی رو صدا کنم و جوابمو نده ، یا اینکه بعدا جواب بده،
خیلی ناراحت میشم. تو چی؟
من : خب حتما همینطوره. وقتی یکی رو صدا میکنی و اون جوابتو نده یا دیر جواب بده ناراحت میشی
مامان : پس چرا وقتی خدا ما رو صدا میکنه دیر جواب میدیم؟
چرا دو یا سه ساعت بعد از اذان نمازمون رو می خونیم؟
من : .........

" من که نماز می خونم جوابی نداشتم ، اونایی که نماز نمی خونن چی باید بگن ؟ "


:: موضوعات مرتبط: عارفانه , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : شنبه 9 آذر 1392
شق القمر
مقدمه
در روایات
 
امی آمده که کفار مکه از پیامبر اسلام (ص) تقاضا کردند برای صدق دعوی خود ماه را به دو نیم بشکافد و به او قول دادند که اگر چنین نماید به دین اسلام و صدق گفتار او ا
 
یمان خواهند آورد... آن شب آسمان صاف و ماه به صورت کامل (بدر) بود، پیامبر (ص) از خداوند خواست تا آنچه را که کفار مکه از او خواسته اند به آنها نشان بدهد تا ایمان بیاورند... خداوند دعای پیامبرش را اجابت کرد... و سپس ماه به دو نیم شکافته شد، نیمی در کوه صفا و نیم دیگر در کوه قیقعان در مقابل آن قرار گرفت.

 


:: موضوعات مرتبط: عارفانه , معجزات قرآن کریم , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
:: ادامه مطلب
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : شنبه 9 آذر 1392
دو قطره آب

دو قطره آب


دو قطره آب كه به هم نزدیك شوند ، تشكیل یك قطره بزرگتر میدهند.

اما دوتكه سنگ هیچگاه با هم یكی نمی شوند.

پس هر چه سخت تر و قالبی تر باشیم ، فهم دیگران برایمان مشكل تر و در نتیجه امکان بزرگتر شدنمان نیز كاهش می یابد.

آب در عین نرمی و لطافت در مقایسه با سنگ به مراتب سر سخت تر و در رسیدن به هدف خود لجوجتر و مصممتر است.

سنگ ، پشت اولین مانع جدی می ایستد.
اما آب راه خود را به سمت دریا می یابد.

در زندگی معنای واقعی سرسختی ، استواری و مصمم بودن را در دل نرمی و گذشت باید جستجو كرد.

گاهی لازم است كوتاه بیایی

گاهی نمیتوان بخشید و گذشت
اما می توان چشمان را بست و عبور کرد.

گاهی مجبور می شوی نادیده بگیری
گاهی نگاهت را به سمت دیگر بدوز که نبینی.

ولی با آگاهی و شناخت ،

بخشیدن را خواهی آموخت.



:: موضوعات مرتبط: عارفانه , ,
|
امتیاز مطلب : 35
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : شنبه 9 آذر 1392
مناظره حضرت علی علیه السلام
یکی از مظلومیت های خطبه سلونی این است که متاسفانه جناب سید رضی که جمع آوری کننده خطب نهج البلاغه ست ، این خطبه را در نهج البلاغه نیاورد ! چون همانطور که می دانید ، نهج البلاغه سه بخش است : یک بخش خطبه ها (یعنی سخنرانی های مولا علی (ع)) ، یک بخش نامه ها (یعنی مکاتبات امیرالمومنین) ، یک بخش هم کلمات قصار (یعنی سخنان کوتاه امام علی) ،
چون خطبه "سَلونی قَبلَ اَن تَفقِدونی" نه جزء سخنرانی ، نه جزء نامه و نه جزء کلمات قصار است ، لذا سید رضی اصلا این خطبه سلونی را در نهج البلاغه نیاورد . شارحان نهج البلاغه مثل ابن ابی الحدید ، مثل آیت الله جوادی آملی ، مثل استاد علی دوانی ، اینها بخشهایی از این خطبه سلونی را در کتاب‌هایشان آوردند .
 
این مجموعه ی سوال و جواب ها که معلوم می شود چندین منبر سَلونی قَبلَ اَن تَفقِدونی بود ، حدود هفتاد و نه پرسش و پاسخ است که توسط یکی از محققین در یک جزوه ای گردآوری شده ، و ما حدود تعداد نوزده سوال و جوابها را در اختیار داریم که برگرفته از چند جلسه از سخنرانی ایشان است .
ان شاء الله مطالعه این سوال و جواب ها برای شما مفید باشد ، امید که اندکی بفهمیم چه مولایی داریم و چه اقیانوسی از علوم و معارف، در این خطبه سلونی نهفته هست و ما متاسفانه از آن بیگانه و بی خبریم .
یک نکته :
در میان این پرسش و پاسخ ها ، گاهی نیاز به توضیح بیشتر است تا بتوانیم جان و محتوای کلام مولا علی (ع) را در حد وسع مان ، فرا بگیریم. (ان شاء الله) لذا هر زمانی که این نیاز احساس شد ، با عبارت توضیح بیشتر : ... به این مهم می پردازیم . لطفا توجه بفرمایید که توضیح بیشتر : ... جزو خطبه نیست !
اول
اولین سوال کننده از گوشه‌ی مسجد کوفه برخاست و پرسید :
یا علی ، به من بگو از اینجا که من ایستاده ام تا عرش خدا چقدر فاصله است ؟
امیرالمومنین فرمود : اولا فاصله فرش تا عرش ، یک فاصله‌ی مکانی نیست که من به تو بگویم از اینجا تا عرش چقدر فاصله است ؟! اما اگر یک مومنی خالصانه بگوید لا اله الا الله و این کلمه توحید را بر زبان خود جاری سازد ، او فاصله فرش تا عرش را پیموده است ، فرش و عرش را به یکدیگر دوخته است .
و بعد در ادامه فرمود : اگر می خواهی عرش پروردگار رحمان را جستجو کنی ، بدان قلب یک انسان مومن عرش پروردگار رحمان است‌‌.
اولین سوال کننده جواب سوال خود را گرفت و نشست .
دوم
سائل دوم از گوشه‌ی دیگر مسجد برخاست ، پرسید :
یا علی ، به من بگو واجب کدام است ؟ واجب تر کدام است ؟
نزدیک کدام است ؟ نزدیک تر کدام است ؟
عجیب کدام است ؟ عجیب تر کدام است ؟
مشکل کدام است ؟ مشکل تر کدام است ؟
امیرالمومنین در پاسخ فرمود:
واجب ، ترک گناه است و واجب‌ تر از آن توبه‌ی از گناه است.
نزدیک ، قیامت است و نزدیک تر از آن مرگ است.
عجیب ، بی‌وفایی دنیاست و عجیب تر از آن دل بستن به این دنیای بی‌وفاست.
مشکل ، سرازیر قبر شدن است و مشکل تر از آن با دست خالی سرازیر قبر شدن است .
این سائل دوم هم جواب سوال خود را گرفت و نشست .
سوم
سائل سوم از گوشه‌ی دیگر مسجد کوفه برخاست. پرسید :
یا علی ، به من بگو من از کجا بفهمم خدا عبادت های مرا قبول کرد ؟
از کجا بفهمم خدا گناهان مرا آمرزیده است ؟
از کجا بفهمم خدا عبادت های مرا قبول نکرد و مردود اعلام شد ؟
از کجا بفهمم خدا گناهان مرا نیامرزید و در نامه ی عمل من ثبت شد ؟
 
امیرالمومنین فرمود:
اگر یک عبادتی انجام داده اید و بعد از آن عبادت ، خدا به شما توفیق داد عبادت دوم را انجام بدهید ، آن عبادت دوم دلیل بر آن است که خدا عبادت اول را از شما قبول کرد . چون عبادت اول تان را قبول کرد لذا به شما توفیق ورود به عبادت دوم را عنایت کرد.
اگر شما یک گناه و معصیتی مرتکب شدید ، منتهی بعد از آن گناه خدا به شما توفیق داد یک طاعت و عبادتی انجام داده اید ، این عبادت بعد از معصیت دلیل بر این است که خدا معصیت شما را آمرزیده است و مورد بخشش قرار داد لذا به شما توفیق داد که مرتکب طاعت و عبادتی‌‌ بشوید.
 
اگر اول یک طاعت و عبادتی انجام دادید ، بعد از آن عبادت مرتکب گناه و معصیتی شدید ، آن گناه ِ بعد از عبادت دلیل بر این است که خدا عبادت شما را قبول نکرد و مردود اعلام شد لذا مرتکب گناه شدید ، چون اگر عبادت ، عبادتِ مقبول بود می بایست شما را از گناه بازدارد . همین که بعد از عبادت معصیت کردید ، این معصیت دلیل بر این است که آن عبادت مقبول نبود.
اگر یک گناهی انجام دادید و بعد از آن مرتکب گناه دوم شدید ، آن گناه دوم دلیل بر آن است که خدا گناه اول تان را نیامرزید ، لذا مرتکب گناه دوم شدید. اگر مرتکب گناه سوم بشوید ، گناه سوم دلیل بر این است که خدا گناه دوم را بر شما نبخشید.
این سومین سائل هم جواب سوال خود را گرفت و نشست .
چهارم
سائل چهارم از گوشه‌ی دیگر مسجد کوفه برخاست. پرسید :
یا علی ، بچه‌ای به دنیا آمد ، این بچه یک تن دارد با دو سر . آیا با داشتن این دو سر ، او یک نفر محسوب می شود و از پدر یک
سهم ارث می‌برد یا دو نفر به حساب می آید و از پدر دو سهم ارث می برد ؟
امیرالمومنین فرمود : این دو سر را بخوابانید ، وقتی هر دو سر به خواب رفتند آنگاه آهسته ، سر اول را از خواب بیدار کنید . اگر همزمان با بیدار شدن سر اول ، سر دوم هم از خواب برخاست ، معلوم می‌شود او یک نفر به حساب می‌آید و از پدر یک سهم ارث می‌برد . اما اگر با بیدار نمودن سر اول ، دیدید که سر دوم همچنان در خواب است ، معلوم می‌شود او دو نفر محسوب می‌شود و از
پدر دو سهم ارث می‌برد .
سائل چهارم هم جواب سوال خود را گرفت و نشست .
پنجم
سائل پنجم از گوشه‌ی دیگر مسجد کوفه برخاست. پرسید :
یا علی ، دو مادر بر سر دو بچه با هم به دعوا افتادند . این دو بچه یکی پسر است و دیگری دختر . مادر اولی می‌گوید پسر مال من است ، دختر مال تو . مادر دوم می‌گوید نخیر ، پسر مال من است ، دختر مال تو . چگونه به دعوای این دو مادر خاتمه بدهیم ؟
امیرالمومنین فرمود : دو ظرف بردارید ، از شیر این دو مادر بدوشید ، شیر دوشیده شده را وزن کنید ، آن شیری که وزنش سنگین تر
است ، پسر مال اوست و آن شیری که وزنش سبک تر است ، دختر مال اوست .
این پنجمین سائل هم جواب سوال خود را گرفت و نشست .
ششم
سائل ششم از گوشه‌ی دیگر مسجد کوفه برخاست. پرسید :
یا علی ، خدا در کتاب زبور داوود پیامبر وحی فرستاد که من چهار چیز را در چهار جا مخفی نمودم . به من بگو آن چهار چیز کدامند ؟
امیرالمومنین فرمود:
1 . خدا اولیای خود را در میان شما بندگان پنهان نمود پس هیچ بنده ای از بندگان خدا را کوچک مشمارید و او را مورد تحقیر قرار مدهید شاید او ولی ای از اولیای خدا باشد و شما ندانید.
2 . خدا رضا و خشنودی خود را در طاعت و عبادت شما بندگان پنهان کرد پس هیچ عبادتی را کوچک مشمارید و از آن صرف نظر نکنید شاید رضای خدا در همان عبادت کوچک شما نهفته باشد و شما ندانید.
توضیح بیشتر:
ما در اسلام یک سری عبادت های کوچک داریم که به ظاهر کوچک ا ند اما ثواب عظیمی در پشت آن خوابیده است ، مثلا دو رکعت نافله‌ی نماز عشاء که بعد از نماز عشاء ، بصورت نشسته خوانده می‌شود ، ثواب این دو رکعت به اندازه ثواب صد حج و صد عمره مقبوله در رکاب پیامبر است ، عبادت به ظاهر کوچک ولی ثوابی عظیم !! یا مثلا دو رکعت نافله ی نماز صبح ، یا وضو گرفتن قبل از خواب ، همه ی اینها ثوابی بس عظیم دارند .
3 . خدا خشم و غضب خود را در گناه و معصیت شما بندگان پنهان نمود ، پس هیچ معصیتی را کوچک مشمارید و آن را مرتکب نشوید شاید خشم خدا در همان معصیت کوچک شما نهفته باشد و شما ندانید .
توضیح بیشتر :
همانطور که می‌دانید گناهان دو دسته اند . (گناهان صغیره ، گناهان کبیره) حال می دانید در اسلام چند گناه و چند واجب وجود دارد ؟ در اسلام 1553 تا واجب و 1448 تا گناه داریم . (توضیح بیشتر در کتاب اثبات الهداة علامه شیخ حر عاملی)
شایسته‌ست زین پس گناهان را ساده نپنداریم ، شاید فردایی نباشد .
4 . خدا اجابت خود را در دعاهای شما بندگان پنهان کرد پس هیچ دعایی را کوچک مشمارید و از آن صرف نظر نکنید شاید اجابت خدا در همان دعای کوچک شما نهفته باشد و شما ندانید .
توضیح بیشتر:
چرا گاهی وقتها دعاهای ما مستجاب نمی‌شود ؟ قطعا خدا دعاهای ما را مستجاب می‌کند ولی گاهی همانی را که از خدا خواستیم ، خدا به ما می‌دهد اگر به مصلحت ما باشد . گاهی آن چیزی را که از خدا خواستیم ، خدا به ما نمی‌دهد چون به مصلحت ما نیست ولی در عوضش چیزی که ما از خدا نخواستیم و مصلحت ما در آن است ، خدا آن را به ما می‌دهد .
گاهی هم این دعاهای ما ذخیره قبر و آخرت ما می‌شود و در عالم برزخ و قیامت آنقدر پاداش به ما خواهد داد که آرزو می‌کنیم ای کاش هیچ دعای ما در دنیا مستجاب نمی‌شد و همه‌ی دعاها ذخیره قبر و عالم قیامت می شد .
مثل فرزندی که بیمار است و از پدر شیرینی و شکلات می خواهد !! پدر نمی‌دهد چون به مصلحت فرزند نیست ، آیا این به این معنی‌ست که پدر با فرزند دشمنی دارد ؟ خیر ، بلکه از شدت دوستی‌ست که خواسته اش را به او نمی‌دهد و پدر به فرزند دارویی می‌دهد که به مصلحت اوست گرچه فرزند این را از پدر نخواسته بود .
این ششمین سائل هم جواب سوال خود را گرفت و نشست .
هفتم
سائل هفتم از جا برخاست. پرسید :
یا علی ، به من بگو الان جبرئیل امین در کجاست ؟
امیرالمومنین یک نگاه به آسمان کرد و یک نگاه به سمت راست و نگاه به سمت چپ و نگاه به پشت سر.
فرمود : تمام آفرینش را نگریستم ، جبرئیل را ندیدم . جبرئیل باید خودت باشی . ناگهان جمعیت دیدند این سوال کننده از وسط جمعیت خارج شد . فهمیدند او خود جبرئیل امین بود .
جناب جرج جرداق مسیحی در کتاب " امام علی صوت العدالة الانسانیة " می گوید : ای شیعیان ، افتخار کنید به چنین پیشوایی . کدام رهبر را در تاریخ بشر سراغ دارید ، در هر زمینه ای از او پرسیده باشند ، بی درنگ پاسخ داده باشد ؟
... ای روزگار ، تو را چه شده است ؟ ای کاش تمام ثروت ها و سرمایه های خود را بسیج می کردی تا در هر قرنی ، یک علی تحویل جامعه ی بشریت می‌دادی . کمبود جامعه ی بشری ما ، وجود یک پیشوایی به نام علی بن ابی طالب است .
و در پایان می گوید : می دانید چرا علی را در محراب عبادت سر شکافتند ؟ علی را از شدت عدالتش کشتند !!!! و او تنها پیشوای عادل تاریخ بشر است که از شدت عدلش کشته شد نه از شدت ظلمش .
نهم
از مولا پرسیدند : چه کنیم تا مشکلات زندگی در نظر ما کوچک آید ؟
امیرالمومنین پنج نکته را در ارتباط با این سوال بیان فرمودند:
1 . هرگاه یک مصیبت و مشکلی در زندگی شما پدید آمد ، شما مشکل بزرگتر از آن را در ذهن خودتان مجسم کنید و به خود بگویید اگر به جای این مشکل وارده ، آن مشکل بزرگتر بر سر من فرود می آمد ، چه می‌شد؟ اگر مشکل بزرگتر را در ذهن مجسم کنید ، تحمل این مشکلی که بر سر شما وارد شد ، بر شما آسان خواهد شد .
توضیح بیشتر:
مثلا اگر خدایی نکرده در یک حادثه ای دست کسی شکست ، این شکسته شدن دست را اگر بخواهیم تحمل کنیم ، در ذهن مان تجسم کنیم که اگر در این حادثه علاوه بر دست من ، پا و سر و گردن و کمرم می شکست ، چه می‌شد؟ وقتی آن مصیبت بزرگ تر را در ذهن مجسم کردید ، این مصیبت وارده تحملش آسان خواهد شد .
2 . رنج یک مصیبت را بر گذر زمان پخش کنید ، تقسیم و توزیع کنید .
توضیح بیشتر:
پخش نمودن رنج یک مصیبت بر گذر زمان معنایش چیست ؟
به این معنی ست که غم و غصه های دیروز زندگی تان ، برای دیروز بود ، تمام شد و رفت! غم و غصه های فردا هم برای فرداست که هنوز نیامده ، و اصلا معلوم نیست شمافردایی داشته باشید یا نه ،
پس برای امروز شما ، غم و غصه های همین امروز کافی ست .
3 . باور کنید که رنج و غم و مشکل زندگی پایان پذیر است . هیچ غم و غصه ای برای همیشه در زندگی شما باقی نمی‌ماند . هرمشکلی یک مدت زمانی دارد . تا یک مدتی در زندگی شما می ماند ، ماموریت خود را به انجام می رساند ، به اهداف خودش دست پیدا می‌کند و بعد زندگی شما را ترک خواهد گفت . مشکلات پایان پذیر است .
 
4 . آنچه بود و رفت ، مثل آن که نبود .
توضیح بیشتر:
خیلی وقتها غصه های ما بابت چیزهایی ست که به دست آوردیم ، بعد از دست ما رفت و می‌نشینیم و غصه می‌خوریم . مولا
می‌فرمایند این هم غصه خوردن ندارد ، چون آنچه بود و رفت ، مثل اینکه از اول آن را نداشتید ، خلاص !!
5 . آنچه به دست نیامد ، مثل آن که بود و رفت .
توضیح بیشتر:
خیلی وقت ها غم و غصه های ما بابت چیزهایی ست که سعی کردیم آن را به دست بیاوریم ، ولی به دست نیامد . می نشینیم و غصه اش را می خوریم . این هم غصه خوردن ندارد چون آنچه به دست نیامد ، مثل آن که بود و رفت .
سوال کننده نهم هم ، جواب سوال خود را گرفت و نشست .
دهم
سائل دهم از گوشه‌ی دیگر مسجد کوفه بلند شد و پرسید :
یا علی ، غذای روح انسان کدام است ؟
امیرالمومنین فرمود : سه چیز است ؛
1 . ذکری که از زبان تان عبور نماید و به قلب شما راه پیدا کند.
2 . توبه ای که نصوح باشد یعنی انسان دیگر به آن گناه بازگشت ننماید.
3 . موعظه ای که بر جان بنشیند و قلب آدم را زیر و رو کند .
سائل دهم هم جواب سوال خود را گرفت و نشست .
یازدهم
سائل یازدهم از گوشه‌ی دیگر مسجد کوفه بلند شد. پرسید :
یا علی ، به من بگو خداوند چند قوه در وجود انسان قرار داد ؟ قوای وجودی انسان کدامند ؟
امیرالمومنین فرمود : چهار قوه ؛
1 . قوه‌ی عاقله ، که بزرگترین سرمایه ای ست که خدا در اختیار بشر قرار داد.
2 . قوه‌ی حافظه ، که سبب می‌شود آنچه را فرا می‌گیرید ، در ذهن و دلتان حفظ شود . اگر خدا این قوه‌ی حافظه را به شما نمی‌داد
شما اسم تان را فراموش می‌کردید ، آدرس خانه تان از یادتان می رفت و راه را گم می‌کردید .
3 . قوه‌ی عاطفه ، خدا این سرمایه را به ما داده که به کمک این سرمایه آنچه را برای خود می خواهیم ، برای دیگران هم بخواهیم و
آنچه را برای خود نمی پسندیم ، برای دیگران هم نپسندیم و به دیگران مهر بورزیم.
4 . قوه‌ی وجدان ، امکان ندارد انسان فرمان وجدان را زیر پا بگذارد مگر اینکه گرفتار تلخی عذاب وجدان خواهد شد .
این سوال کننده یازدهم هم جواب سوال خود را گرفت و نشست .
دوازدهم
سائل دوازدهم پرسید:
کدام جاندار بود که از شکم جاندار دیگر بیرون آمد در حالی که بین آنها نسبت و نسبی نبود ؟
امیرالمومنین فرمود : حضرت یونس پیامبر که از شکم ماهی بیرون آمد ، در حالی که هیچ نسبتی بین او و ماهی وجود نداشت .
توضیح بیشتر :
حضرت یونس پیامبر وقتی از قوم خودش گریخت ، آمد کنار دریا و سوار کشتی شد . دیدند یونس پیامبر مشغول ذکر و تسبیح خداست . این کشتی با نهنگی مواجه شد ، بین آدمهای داخل کشتی قرعه انداختند ، قرعه به نام یونس پیامبر افتاد .
یونس را از کشتی به دریا انداختند ، باز هم دیدند او مشغول ذکر و تسبیح خداست . وقتی در دهان نهنگ قرار گرفت ، باز هم مشغول ذکر و تسبیح خدا بود . از دهان نهنگ در شکم نهنگ فرو رفت ، باز هم مشغول ذکر و تسبیح خدا بود . وقتی خدا اراده کرد و او را از تاریکستان شکم نهنگ به ساحل نجات بیافکند ، باز هم دیدند او در حال ذکر و تسبیح خداست.
یعنی در همه حال ، به یک حال بود.
حالات گوناگون زندگی تغییرش نداده بود . چه در داخل کشتی ، چه در دل دریا ، چه در دهان نهنگ ، چه در شکم نهنگ ، چه در ساحل نجات ...
سوال کننده دوازدهم هم جواب سوال خود را گرفت و نشست .
سیزدهم
سائل سیزدهم برخاست و پرسید :
یا علی ، من سه سوال از محضر شما دارم ؛
1 . کدام کوه بود که یک بار از جای خود کوچ نمود ؟
2 . کدام درخت بود که صد سال راه سایه‌ی آن طول دارد ؟
3 . کدام درخت است که بدون آبیاری روییده شد ؟
امیرالمومنین فرمود:
1 . اما آن کوهی که یک بار از جای خود کوچ نمود ، کوه طور است که قرآن کریم می فرماید:
وَإِذ نَتَقْنَا الْجَبَلَ ... (سوره مبارکه اعراف ، آیه شریفه 171)
2 . اما آن درختی که صد سال راه سایه او طول دارد ، درخت طوبی در بهشت است که در تمام قصرهای بهشت شاخه ای از آن آویزان است ، همانطوری که قرص آفتاب در تمامی خانه ها ، شعاع او می تابد.
3 . اما آن درختی که بدون آبیاری روییده شد ، درختی بود که برای یونس پیامبر رویانده شد که قرآن کریم می فرماید:
وَأَنبَتْنَا عَلَیْهِ شَجَرَةً مِّن یَقْطِینٍ (سوره مبارکه صافات، آیه شریفه 146)
سوال کننده سیزدهم هم جواب سوال خود را گرفت و نشست .
چهاردهم
سائل چهاردهم برخاست و از امیرالمومنین پرسید:
یا علی ، ما در زندگی چگونه به جنگ با سختی ها برویم ؟
امیرالمومنین فرمود:
به مشکلات زندگی تان زمان بدهید تا با گذشت زمان ، مشکل برطرف شود.
شرایط بدتر را در نظر بگیرید تا تحمل آن شرایط موجود بر شما آسان شود.
دیگران را شاد کنید ، غم را از دل دیگران بربایید تا خداوند نیز غم را از دل شما برباید و مشکل شما را حل کند.
محرم رازی داشته باشید و مشکلات تان را با او در میان بگذارید تا تسکین پیدا کنید.
به نقطه های مثبت و زیبای زندگی خود بیاندیشید .
این سوال کننده هم جواب سوال خود را گرفت و نشست .
پانزدهم
سائل پانزدهم برخاست و پرسید:
یا علی ، آن پدیده چه بود که زنده اش ، می آشامید و مرده اش هم می خورد ؟
امیرالمومنین فرمود : عصای موسی ؛
موقعی که شاخه ای بر روی درخت بود ، می آشامید و موقعی که عصا شد ، سحر ساحران را بلعید و خورد .
این سوال کننده هم جواب سوال خود را گرفت و نشست .
شانزدهم
سائل بعدی از گوشه‌ی دیگر مسجد کوفه برخاست و پرسید:
یا علی ، اول درختی که روی زمین روییده ، کدام درخت بود ؟
اول چشمه ای که روی زمین جاری شد ، کدام چشمه بود ؟
اول سنگی که بر روی زمین قرار گرفت ، کدام سنگ بود ؟
امیرالمومنین فرمود:
اول درخت ، خرما بود که حضرت آدم آن را با خود از بهشت به زمین آورد و آن را کاشت و تمام خرماهای عالم از آن اول درخت عالم پدید آمد.
اما اول چشمه ای که بر روی زمین جاری شد ، آب حیات بود که هرکس آن را بیاشامد ، زنده خواهد ماند ، چنانکه خضر پیامبر آن را نوشید و زنده باقی ماند.
و اول سنگی که بر روی زمین قرار گرفت ، سنگ حجرالاسود بود که حضرت آدم آن را از بهشت به دنیا آورد و بر آن زاویه‌ی خانه‌ی کعبه نصب کرد ، ابتدا از برف سفیدتر بود ، بعد در اثر حسرت دست زدن کفار و مشرکین به آن ، سیاه شد . (لذا به آن می گویند حجرالاسود ، سنگ سیاه)
سوال کننده شانزدهم هم جواب سوال خود را گرفت و نشست .
هفدهم
سائل هفدهم از گوشه‌ی دیگر مسجد کوفه برخاست و پرسید :
یا علی ، زهد را در یک جمله برای من تعریف کن .
امیرالمومنین فرمود : خدا در یک جمله‌ی قرآن زهد را به زیبایی تعریف فرمود :
لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ (سوره مبارکه حدید ، آیه شریفه 23)
زاهد کسی ست که آنچه از خوشی های زندگی نصیب او می شود ، خود را نبازد و آنچه از ناخوشی ها نصیب او می شود ، به ناله و زاری نیفتد .
این سوال کننده هم جواب سوال خود را گرفت و نشست .
هجدهم
سائل بعدی برخاست و پرسید:
یا علی ، کدام عبادت است که هم انجام دادن آن عقوبت دارد و هم ترک آن ؟
امیرالمومنین فرمود : نماز خواندن انسان مست ، انجام این نماز عقوبت دارد چون در حالت مستی نماز گزاشت ، ترک آن هم عقوبت دارد چون نماز را ترک نموده است .
سوال کننده هجدهم هم جواب سوال خود را گرفت و نشست .
نوزدهم
سائل نوزدهم از گوشه‌ی دیگر مسجد کوفه برخاست و پرسید :
یا علی ، تفاوت انسان با سایر موجودات در چیست ؟
امیرالمومنین فرمود : انسان تنها موجودی‌ست که در زمین زندگی می‌کند ولی موجودی آسمانی‌ست . ( ماهیتی آسمانی دارد )
توضیح بیشتر :
انسان درخت واژگونه‌ایست که ریشه در آسمان دارد ... وَفِی السَّمَاء رِزْقُکُمْ وَمَا تُوعَدُونَ
اکنون که سخن به اینجا رسید ، یقین دارم که تو اهل دلی و اگر نبودی ، در میان صفحات اوّل ، نوشتارم را رها می‌کردی . امید که اگر جرقه ای در نهادت زده شد ، با آن آتشی برافروزی ، که همه‌ی عمر تو را جزء گرم روانِ کوی دوست قرار دهد .
سخن شمع به پروانه دلی باید گفت
کاین حدیثی ست که با سوختگان در گیرد
منبع:سایت بیداری اندیشه
 یا علی (ع)
 
__._,_._






--

:علامه طباطبايی (ره)فرمودند
وقتی مشکلات به شما هجوم آورد ، سیل راه بیندازید که همشو ببره
با تعجب مي پرسند چطوری؟
می فرمایند با صلوات بر محمد و آل محمد
 
التماس دعا
یا علي مدد
ایام عزت مستدام

 



:: موضوعات مرتبط: عارفانه , , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : شنبه 9 آذر 1392
صحبت خدا با بنده اش

صحبت خدا با بنده اش:سوگند به روز وقتی نور می گیرد و به شب وقتی آرام می گیرد که من نه تو را رها کرده ام و نه با تو دشمنی کرده ام. (ضحی 1-2)
افسوس که هر کس را به تو فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم او را که مرا به سخره گرفتی. (یس 30)
و هیچ پیامی از پیام هایم به تو نرسید مگر از آن روی گردانیدی.(انعام 4)
و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام(انبیا 87)
و مرا به مبارزه طلبیدی و چنان توهم زده شدی که گمان بردی خودت بر همه چیز قدرت داری. (یونس 24)
و این در حالی بود که حتی مگسی را نمی توانستی و نمی توانی بیافرینی و اگر مگسی از تو چیزی بگیرد نمی توانی از او پس بگیری (حج 73)
پس چون مشکلات از بالا و پایین آمدند و چشمهایت از وحشت فرورفتند، و قلبت آمد توی گلویت و تمام وجودت لرزید چه لرزشی، گفتم کمک هایم در راه است و چشم دوختم ببینم که باورم میکنی اما به من گمان بردی چه گمان هایی ( احزاب 10)
تا زمین با آن فراخی بر تو تنگ آمد پس حتی از خودت هم به تنگ آمدی و یقین کردی که هیچ پناهی جز من نداری، پس من به سوی تو بازگشتم تا تو نیز به سوی من بازگردی ، که من مهربان ترینم در بازگشتن. (توبه 118)
وقتی در تاریکی ها مرا به زاری خواندی که اگر تو را برهانم با من می مانی، تو را از اندوه رهانیدم اما باز مرا با دیگری در عشقت شریک کردی (انعام 63-64)
این عادت دیرینه ات بوده است، هرگاه که خوشحالت کردم از من روی گردانیدی و رویت را آن طرفی کردی و هروقت سختی به تو رسید از من ناامید شده ای. (اسرا 83)
آیا من برنداشتم از دوشت باری که می شکست پشتت؟ (سوره شرح 2-3)
غیر از من خدایی که برایت خدایی کرده است ؟ (اعراف 59)
پس کجا می روی؟ (تکویر 26)
پس از این سخن دیگر به کدام سخن می خواهی ایمان بیاوری؟ (مرسلات 50)
چه چیز جز بخشندگی ام باعث شد تا مرا که می بینی خودت را بگیری؟(انفطار 6)
مرا به یاد می آوری ؟ من همانم که بادها را می فرستم تا ابرها را در آسمان پهن کنندو ابرها را پاره پاره به هم فشرده می کنم تا قطره ای باران از خلال آن ها بیرون آید و به خواست من به تو اصابت کند تا تو فقط لبخند بزنی، و این در حالی بود که پیش از فرو افتادن آن قطره باران، ناامیدی تو را پوشانده بود (روم 48)
من همانم که می دانم در روز روحت چه جراحت هایی برمی دارد ، و در شب روحت را در خواب به تمامی بازمی ستانم تا به آن آرامش دهم و روز بعد دوباره آن را به زندگی برمی انگیزانم و تا مرگت که به سویم بازگردی به این کار ادامه می دهم. (انعام 60)
من همانم که وقتی می ترسی به تو امنیت می دهم (قریش 3)
برگرد، مطمئن برگرد، تا یک بار دیگه با هم باشیم (فجر 28-29)
تا یک بار دیگه دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم. (مائده 54)
و آنگاه که دوست داری کسی به یادت باشد به یاد من باش که همواره به یادت هستم (بقره 152)


:: موضوعات مرتبط: عارفانه , ,
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : شنبه 9 آذر 1392
شایعه
زنی شایعه ای رادرباره همسایه اش مدام تکرار کرد.

در عرض چند روز، همه محل داستان را فهمیدند.

شخصی که داستان درباره او بود، عمیقاً آزرده و دلخور شد .

بعد زنی که آن شایعه را پخش کرده بود، متوجه شد که کاملاً اشتباه می کرده.

او خیلی ناراحت شد و نزد خردمندی پیر رفت و پرسید برای جبران اشتباهش چه می تواند بکند.

پیر خردمند گفت: به فروشگاهی برو و مرغی بخر و آن را بکش .

سر راه که به خانه می آیی، پرهایش را بکن و یکی یکی در راه بریز .

زن اگرچه تعجب کرد ، آنچه را به او گفته بودند، انجام داد.

روز بعد ، مرد خردمند گفت :

اکنون برو و همه ی پر هایی را که دیروز ریخته بودی، جمع کن و برای من بیاور .

در همان مسیر به راه افتاد، اما با نا امیدی دریافت که باد همه پرها را با خود برده.

پس از ساعت ها جست وجو، با تنها سه پر در دست باز گشت .

خردمند گفت : می بینی ؟ انداختن آن ها آسان است؛

اما باز گرداندنشان غیر ممکن است.

شایعه نیز چنین است.پراکندنش کاری ندارد ،

اما به محض این که چنین کردی، دیگر هرگز نمی توانی کاملاً آن را جبران کنی.


:: موضوعات مرتبط: داستانک , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : شنبه 9 آذر 1392
جملات الهام بخش

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

.

.

.

.

 

قطره از دریا جدا شد و به دریا پیوست

رود گفت : چه سقوطی کرد

ابر گفت : قطره ای دریا شد ، چه صعودی کرد . . .

.

.

.

.

گر به دولت برسی مست نگردی مردی

گر به ذالت برسی پست نگردی مردی

اهل عالم همه بازیچه دست هوسند

گر بازیچه این دست نگردی مردی . . .

.

.

.

.

به شنیدن عادت کن ، خواهی دید که از سخن ابلهان نیز سود خواهی یافت . . .

(افلاطون)

.

.

.

.

از میان دو واژه ی انسان و انسانیت

اولی در میان کوچه ها

و دومی در لابلای کتابها سرگردان است . . .

(ویکتور هوگو)

.

.

.

.

آنقدر زمین خورده ام که بدانم

برای برخاستن

نه دستی از برون

بلکه همتی از درون لازم است . . .

.

.

.

.

زن زیباترین مخلوق خداوند است

و زیبایش زمانی به کمال میرسد ، که حس مادر بودن را تجربه میکند . . .

.

.

.

.

هنگامی که درگیر یک رسوایی می شوی

در می یابی

دوستان واقعی ات چه کسانی هستند . . .

(الیزابت تایلور)

.

.

.

.

دو چیز انسانیت را در وجود انسانها از بین میبرد :

1- فریاد ، وقتی باید سکوت کرد

2- سکوت ، وقتی باید فریاد زد

.

.

.

.

درسهای زندگی ، آنقدر تکرار میشوند تا آموخته شوند . . .

.

.

.

.

 

صادق بودن شاید منتهی به دوستی های فراوان نشود

اما همیشه نتیجه اش یافتن دوستان حقیقی خواهد بود . . .

.

.

.

.

عشق واقعی زمانی آغاز میشود

که هیچ چشم داشتی در مقابل وجود نداشته باشد . . .

.

.

.

.

نیمی از اشتباهاتمان ناشی از این است که

وقتی باید فکر کنیم ، احساس میکنیم

و وقتی که باید احساس کنیم ، فکر میکنیم . . .

.

.

.

.

در زندگی اشتباهات بسیاری کرده ام و دردهای زیادی کشیده ام

اما آن اشتباهات “عاقل‌ترم” کردند و آن دردها “قوی‌تر” . . .

.

.

.

.

پیری به نظرم چیزی نیست جز بی آیندگی

و اگر انسان دچار پیری زودرس می شود،برای این است که فردایی نمی بیند . . .

(محمود دولت آبادی)

.

.

.

.

نه هر چشم بسته ای خواب است و نه هر چشم بازی بینا . . .

.

.

.

.

همیشه که باشی ، خسته می شوند

مردمانی که اگر نباشی ، می گویند : بی معرفتی . . .

.

.

.

.

ذهن جایگاهی است که می تواند

از بهشت ، جهنم و از جهنم ، بهشت بسازد . . .

(جان میلتون)

.

.

.

.

اخلاق بد مانند یک لاستیک پنچر است

تا عوضش نکنید، راه بجایی نخواهید برد . . .

.

.

.

.

اگر هیچکس توی دنیا از شما بدش نمیاد ، حتما یه جای کارِتون میلنگه !

(دیالوگی از سریالِ دکتر هاوس)

.

.

.

.

بعضیا “برای” رسیدن به جایی

و بعضیا “بعد” از رسیدن به جایی

همه چیزو زیر پا میذارند . . .

.

.

.

.

نه هر متاهلی عاشق است و نه هر مجردی تنها . . .

.

.

.

.

کسانی که در تاریکترین شبهایتان شما را تنها نمی گذارند

همان افرادی هستند که سزاوار همنشینی در روشن ترین روزهایتان اند . . .

.

.

.

.

دشمنی که صادقانه کینه ورزی کند

همیشه بهتر است از دوستی که ریاکارانه ابراز محبت می کند . . .

.

.

.

.

همیشه راهی برای به ثمر رسیدن آرزوها وجود دارد

هیچگاه قدرت دعا ، ایمان و عشق را دست کم نگیرید . . .

.

.

.

.

واقعیت این است که هر کسی آزرده ات خواهد کرد .

فقط باید کسانی را پیدا کنی که ارزشِ تحمل رنج را داشته باشند . . .

(باب مارلی)

.

.

.

.

پیدا کردن ملیون ها دوست راحته

اما پیدا کردن دوستی که در ملیون ها راه مشکل با تو بمونه معجزست . . .

.

.

.

.

بزرگ ترین موفقیت زندگی ام این بوده که با چشم های خودم ببینم

که چه طور فراموشم می کنند . . .

(گابریل گارسیا مارکز)

.

.

.

.

همه اخطار ها زنگ ندارند

گاهی هم “سکوت” آخرین اخطار است . . .

.

.

.

.

زندگی میتواند فوق العاده باشد ، اگر دیگران ما را به حال خودمان بگذراند . . .

(چارلی چاپلین)

.

.

.

.

گیریم تا آخر عُمر تنها بمانی و شریکی برای زندگیت پیدا نکنی

تحمل این موضوع، بسیار آسان‌تر از آنست که شب و روز با کسی

سر و کار داشته باشی، که حتی یکی از هزاران حرف تو را نمی‌فهمد . . .

(جورج اُورول)

.

.

.

.

بیرون کردن آدمهای منفی از زندگی ام به این معنا نیست که از آنها متنفرم

بلکه برای خودم احترام قائلم . . .

(آلدوس هاکسلی)

.

.

.

.

کوچک کردن دیگران

کمکی به بزرگ شدن

خودتان نخواهد کرد . . .

راد اس ام اس

.

.

.

.

قدرت ، جاذبه مرد و جاذبه ، قدرت زن است . . .

(گابریل گارسیا مارکز)

.

.

.

.

اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت

باقی همه بی حاصل و بی خبری بود . . .

(حافظ)

.

.

.

.

گاهی انسان می بایست بین چیزی که به آن عادت کرده

و چیزی که بسیار دلش میخواهد داشته باشد ، یکی را برگزیند . . .

(پائولو کوئلیو)

.

.

.

.

از زندگانیم گله دارد جوانی ام

شرمنده ی جوانی از این زندگانی ام . . .

(شهریار)

.

.

.

.

تو همانی که می اندیشی

هرگاه به این اندیشیدی که تو یک عقابی به دنبال رویا هایت برو

و به یاوه های مرغ و خروس های اطرافت فکر نکن . . .

.

.

.

.

از همه اندوهگین تر شخصی است که از همه بیشتر می خندد . . .

(ژان پل سارتر)

.

.

.

.

ز نـامــردان عـلاج درد خـود جستن، بدان مـاند

که خار از پا برون آرد کسی، با نیش عقرب ها . . .

(صائب تبریزی)

.

.

.

.

زمان هیچ‌گاه دردی را درمان نکرده

این ما هستیم که به مرور، به درد‌ها عادت می‌کنیم . . .

.

.

.

.

نه دنیا را بــد ساخته اند

و نه انسان را بــد آفریده اند

تمام مشکل این است

که بــد را خوب رنگ کرده اند . . .

.

.

.

.

کـــاش مــردان ، همیشه مـــرد باشند

و زنـــان ، همیشـــــه زن

آنگــاه هر روز نـه روز “زن” ، نـه روز “مرد”

بلکــه روز “انســـان” است . . .

.

.

.

عارفانه , ,

|
امتیاز مطلب : 29
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : شنبه 9 آذر 1392
جملات فلسفی

عکسهای بسیار زیبا به همراه جملات آموزنده

عکسهای بسیار زیبا به همراه جملات آموزنده

 

عکسهای بسیار زیبا به همراه جملات آموزنده

عکسهای بسیار زیبا به همراه جملات آموزنده

عکسهای بسیار زیبا به همراه جملات آموزنده

عکسهای بسیار زیبا به همراه جملات آموزنده

عکسهای بسیار زیبا به همراه جملات آموزنده

عکسهای بسیار زیبا به همراه جملات آموزنده

عکسهای بسیار زیبا به همراه جملات آموزنده

عکسهای بسیار زیبا به همراه جملات آموزنده

عکسهای بسیار زیبا به همراه جملات آموزنده

عکسهای بسیار زیبا به همراه جملات آموزنده

عکسهای بسیار زیبا به همراه جملات آموزنده

عکسهای بسیار زیبا به همراه جملات آموزنده

عکسهای بسیار زیبا به همراه جملات آموزنده

عکسهای بسیار زیبا به همراه جملات آموزنده

عکسهای بسیار زیبا به همراه جملات آموزنده

عکسهای بسیار زیبا به همراه جملات آموزنده

عکسهای بسیار زیبا به همراه جملات آموزنده

عکسهای بسیار زیبا به همراه جملات آموزنده

عکسهای بسیار زیبا به همراه جملات آموزنده

عکسهای بسیار زیبا به همراه جملات آموزنده

عکسهای بسیار زیبا به همراه جملات آموزنده

 

 

عکسهای بسیار زیبا به همراه جملات آموزنده

عکسهای بسیار زیبا به همراه جملات آموزنده

عکسهای بسیار زیبا به همراه جملات آموزنده

 

 

عکسهای بسیار زیبا به همراه جملات آموزنده



:: موضوعات مرتبط: مطالب زیبا , ,
|
امتیاز مطلب : 36
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : شنبه 9 آذر 1392
علامه جعفری



:: موضوعات مرتبط: عارفانه , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : شنبه 9 آذر 1392
بن بست

اگر به بن‌بست رسیدید این ذکر را بخوانید

♥•٠·
علامه لاهیجانی انصاری روزی از آیت الله قاضی(ره) پرسیدند که در مواقع اضطرار و گرفتاری چه در امور دنیوی و یا در امور اخروی و بن بست کارها به چه ذکری مشغول شویم تا گشایش یابد؟ در جواب فرمودند: « پس از 5 بار صلوات و قرائت آیة الکرسی در دل خود بدون آوردن به زبان بسیار بگو:

« اللهم اجعلنی فی درعک الحصینة التی تجعل فیها من تشاء : بار پروردگارا! مرا در حصن و پناهگاه خود و در جوشن و زره محکمت قرار بده که در آن هر کس را که بخواهی قرار می دهی تا گشایش یابد. »


:: موضوعات مرتبط: عارفانه , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : شنبه 9 آذر 1392
خورشید

بنده ای نیست که به اوقات نماز و طلوع و غروب خورشید اهمیت بدهد مگر اینکه من برای راحتی هنگام مرگش، برطرف شدن غم و اندوه و نجات از اتش دوزخ ضامن شوم.

حضرت علی (ع) به نقل پیامبر اکرم (صلوات ا... علیه)



منیع: کتاب حیات عارفانه فرزانگان، ج2، ص17 به نقل از بحار، ج 83، ص 9


:: موضوعات مرتبط: عارفانه , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : شنبه 9 آذر 1392
کدوم درسته؟

ان شا الله



:: موضوعات مرتبط: عارفانه , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : شنبه 9 آذر 1392
15 بلا برای سبک شمردن نماز
بلاهی سبک شمردن نماز
15 بلا برای سبک شمردن نماز


♥•٠·
:حضرت زهرا(س) می فرماید : از پدرم رسول خدا(ص) درباره مردان و زنانی که در نمازشان سستی و سهل انگاری مکنند، پرسیدم.آن حضرت فرمودند: هر زن و مردی که در امر نماز سستی و سهل انگاری داشته باشد، خداوند او را به پانزده بلا مبتلا می گرداند:
1 خداوند برکت را از عمرش می گیرد.

2 خداوند برکت را از رزق و روزی اش می گیرد.

3 خداوند سیمای صالحین را از چهره اش محو می کند.

4 هر کاری که بکند بدون پاداش خواهد ماند.

5 دعایش مستجاب نخواهد شد.

6 برایش بهره ای از دعای صالحین نخواهد بود.

7 ذلیل خواهد مرد.

8 گرسنه جان خواهد داد.

9 تشنه کام خواهد مرد به طوری که اگر با همه نهرهای دنیا آبش دهند, تشنگی اش برطرف نخواهد شد.

10 خداوند، فرشته ای را برمی گزیند تا او را در قبرش نا آرام سازد.

11 قبرش را تنگ گرداند.

12 قبرش تاریک باشد.

13 خداوند فرشته ای را بر می گزیند تا او را به صورتش به زمین کشد. در حالی که خلایق به او بنگرند.

14 به سختی مورد محاسبه قرار گیرد.

15 و خداوند به او ننگرد و او را پاکیزه نگرداند و او را عذابی دردناک باشد.


پی نوشت :
(مسند فاطمه الزهراء، ص 235)


:: موضوعات مرتبط: عارفانه , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : شنبه 9 آذر 1392
سجده

سجده



:: موضوعات مرتبط: عارفانه , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : حسنا شکیبا
تاریخ : شنبه 9 آذر 1392